سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلیل وجوب بعثت انبیاء

دلیل وجوب بعثت انبیاء

برای اینکه بتوان نبوت پیامبر اسلام را اثبات کرد ابتدا باید نبوت عامّه(اصل نبوت) را اثبات نمود ؛ یعنی باید ثابت کرد که مبعوث نمودن نبی از جانب خدا عقلا ضروری است ؛ و خداوندیِ خدا ، اقتضاء می کند که مردم را بدون راهنما نگذارد ؛ دلائلی که به این منظور اقامه شده اند متعددند ؛ که ما تنها به یک مورد آن ،که مقدمات ساده ای دارد ،اشاره می کنیم ؛ دلائل فنی تر را در منابعی که بعداً معرفی می شود ملاحظه فرمایید .

دلیل بر وجوب بعثت نبی :

- شکی نیست که انسان دارای دو جنبه ی فردی و اجتماعی است ، و از هر دو جهت نیازهایی دارد ؛ از جهت فردی محتاج دستور العملهایی است تا بتواند در سایه ی آنها به رشد جسمی و روحی لازم برسد؛ و از جهت اجتماعی نیازمند قانون کاملی است تا بتواند نیازهای اجتماعی جامعه بشری تأمین نماید و به ویژه عدالت را در اجتماع برقرار نماید.

- کسی که می خواهد برای رفع نیازهای فردی و اجتماعی انسان دستور العمل تجویز کند ،به حکم عقل ،باید دارای شرائط زیر باشد:

1ـ علم کامل به تمام نیازهای روحی و جسمی و اجتماعی بشر داشته باشد؛ تا بتواند قانون و دستور العملی جامع و بی عیب و نقص وضع کند.

2ـ خودش از قانونی که وضع می کند و دستورالعملی که می دهد نفعی نبرد. چون در غیر این صورت ، قانون را به نفع خود وضع می کند.

- تنها کسی که دارای این شرائط است خداوند متعال است و بس ؛ چون او خالق بشر ، و خالق نیازهای بوده از تمام نیازهای بشر مطلع است ؛ و هیچ نفعی هم از دستورات و قوانین نمی برد چرا که او بی نیاز محض و کمال مطلق است .

- خداوند متعال ، حکیم است ؛ و محال است حکیم موجودی را بیافریند،و در او نیازی قرار دهد ، ولی راهِ بر آوردن آن نیاز را بر روی آن موجود ببندد ؛چون این کار ، کاری عبث و لغو است ؛ و حکیم کار عبث و لغو نمی کند ؛ پس محال است خدا نیاز افراد انسانی و جامعه ی انسانی به دستور العمل زندگی و قانون اجتماعی را بی پاسخ بگذارد.

- دو راه برای بر آوردن نیاز به دستور العمل فردی و قانون اجتماعی از جانب خدا وجود دارد ؛ 1. اینکه خدا آن دستور العمل و قانون را در ذات خود انسان قرار دهد ؛ مثل غریزه ی موجود در مورچه ها و زنبورها و ... 2. اینکه خدا آن دستور العمل و قانون را از طریقی دیگر که خارج از ذات انسان است ،در اختیار انسان قرار دهد. ما به علم حضوری می یابیم که خداوند متعال ، دستور العمل و قانون مورد نیاز بشر را در ذات او قرار نداده است ؛ گرچه ما در درون خود یک نوع آگاهی فطری داریم ؛ ولی می یابیم که این آگاهی فطری برای برآوردن این نیازها کافی نیست ؛ این آگاهی فطری صرفا ما را بر می انگیزد که دنبال دستور العملهای تکامل فردی و قوانین اجتماعی باشیم ؛ بنا بر این خداوند متعال باید آن دستور العملها و قوانین را از طریقی به انسان برساند ؛ که برای آن راههای متعددی قابل تصور است ؛مثلا ممکن است از راه ملائک آن را به تک تک افرادبشر برساند یا از راهِ انداختن یک کتاب از آسمان یا از راه تماس مستقیم خدا با همه ی انسانها یا ... یا از راه تماس خدا یا ملائک با یکی از انسانها و واسطه قرار دادن او ،پیام خود را به انسانها تعلیم دهد ؛اما هیچکدام از این مفروضات ، به جز مورد آخر تا به حال رخ نداده است ؛ و عملا در طول تاریخ فقط همین قسم آخر رخ داده است ؛ و افرادی ادعا کرده اند که از جانب خدا برای بشر دستور العمل و قانون الهی آورده اند.

- بنا بر این ، عقل سلیم حکم می کند که سخن این مدعیان را مورد بررسی قرار دهیم ؛ چون شک نداریم که خدا باید از طریقی بشر را مورد هدایت قرار دهد. پس اجمالا باید برخی از مدعیان نبوت در ادعای خود صادق باشند؛ و الّا لازم می آید که خدا نیاز انسان را بی پاسخ بگذارد ؛ و این خلاف حکمت خداست.

تا اینجا معلوم شد که برخی از مدعیان نبوت به یقین در ادعای خود صادقند ؛ و واقعا از جانب خدا آمده اند ؛ اما تشخیص مصداق واقعی نبی از بین مدعیان نبوّت خود راهی دیگر می طلبد. و اساسی ترین راه شناخت نبی معجزه است . مدعی نبوت ادعا می کند که با خدا در ارتباط است ؛ و از جانب او پیام آورده است ؛ و عقل حکم می کند که خدا باید پیام رسان خود را به ما بشناساند تا ما بتوانیم مدعی واقعی را از مدعیان دروغین تشخیص دهیم ؛ و راه شناساندن او این است که نبی نشان دهد که واقعا به یک منبع علم و قدرت مطلق متصل است ؛ لذا او باید آثاری منحصر به فرد از خود نمایان سازد که حکایتگر اتصال او به منبع علم و قدرت مطلق باشد ؛ و آن همان معجزه است که مدعیان دروغین نبوت از انجام آن ناتوانند ؛ و معجزه بر سه قسم است ؛ معجزه فعلی ، معجزه صفاتی و معجزه قولی ؛ یعنی معجزه نبی یا باید از سنخ عمل بیرونی باشد مثل زنده کردن مردگان یا اژدها نمودن عصا و... یا باید از سنخ صفات درونی باشد مثلا نبی باید خلقیّاتی خارق العاده داشته باشد که بروز آن از افراد عادی ، عادتا محال باشد ؛ یا باید از سنخ کلام و سخن باشد ؛ یعنی نبی سخنانی بگوید که گفتن آنها برای افراد عادی غیر ممکن باشد.

معجزه عملی در درجه اوّل برای کسانی حجّت است که در زمان خود نبی زندگی می کردند ؛ و با حواس خود آن معجزات را می یافتند ؛ اما برای کسانی که آن معجزات را با حس خود درنیافته اند ، وقوع آن معجزات باید از طریق دیگری به اثبات برسد ؛ و آن طریق ،راه خبر متواتر است ؛ اخباری که به ما می رسند دو حالت دارند ؛ یا به گونه ای هستند که عقلا می توان در درستی آنها شک نمود یا به گونه ای هستند که عقل مردم در آنها به شک نمی افتد ؛ مثلا گفته شده که شخصی به نام نادرشاه وجود داشته است ؛ و در فلان تاریخ به هندوستان حمله کرده است ؛ این خبر شک بردار نیست ؛ چون تاریخ نگاران زیادی در زمان خود نادر شاه و در زمان اندکی بعد از او این وقایع را ثبت نموده اند ؛ و موقعیت مکانی و زمانی این افراد به گونه ای بوده که عادتا بعید است با هم توطئه نموده باشند که خبری جعلی را بنویسند ؛ بلکه هر کدام مستقلا یافته های خود را نوشته اند. اگر این اخبار یک یا دو یا چند نفر اندک برای ما نقل می کردند خبر آنها برای ما یقین آور نبود ؛ اما وقتی تعداد زیادی که امکان توطئه و همدستی باهم را نداشته اند یک خبر را مستقلا و بدون این که از یکدیگر نقل کنند به ما می گویند ما یقین پیدا می کنیم که این خبر درست است ؛ چنین خبری را می گویند خبر متواتر ؛ که در منطق آن را از بدیهیات می شمارند.

ما در سایه ی خبر متواتر و بلکه فوق متواتر شکی نداریم که شخصی به نام محمد ابن عبدالله (ص) در هزار و چهارصد سال قبل در مکّه ادعای نبوت داشته است ؛ و اخباری از معجزات او به ما رسیده است ؛ و تعداد زیادی از این اخبارِ بیان کننده یِ معجزه یِ او ، اخبار متواترند ؛ یعنی افراد زیادی مستقیما آن معجزه را دیده و هر کدام جداگانه آن را نقل نموده اند و با سلسله اسناد مشخّصی این اخبار به ما رسیده است ؛ لذا ما از راه خبر متواتر یقین داریم که پیامبر اسلام معجزاتی داشته است ؛ کما اینکه معجزات امیرالمومنین (ع) نیز به تواتر به ما رسیده است .

?