حقههای مناظره نامزدهای ریاست جمهوری در آمریکا
در انتخاب ریاست جمهوری امریکا یک سنتی است، 48 ساعت قبل از انتخابات، دو رقیب اصلی، « که البته دو رقیب هم بیشتر نیست، دمکرات و جمهوری خواه» می آیند 2 الی 3 ساعت با هم مناظره می کنند، این مناظره عجیب سرنوشت ساز است. در سال 1984 حزب جمهوری خواه امریکا 4میلیون دلار به نورپرداز صحنه آن مناظره داد و ایشان نور را به گونه ای تنظیم کرد که... کلیک کن « اصلا فلسفه این صحنه ها و این چراغ ها روی صحنه ها چیست. ما در برخی موارد با نور باید حرف بزنیم، آن قلمرو احساس و درک را. به گونه ای نور را روی صورت ریگان تنظیم کرد که ریگان 83الی84 ساله را جوان، خیلی بشاش، مصمم و فاطع نشان میداد و به گونه ای روی رقیب نور تنظیم شد که « 52الی 53 ساله بود» خموده ، افسرده و.... بود و در آخر ریگان برد، یکی از عوامل اصلی پیروزی اش همین بود » . به همین علت «رابرت دال» یکی از رقبای بوش فریاد می زند آمریکائیها تلویزیون نگاه نکنید ، روزنامه نخوانید، اینها شما را گول می زند.
جهان امروز جهان تزئین خبر است. جهان امروز ، جهان صدا و سیماست. جهانی است که قلمرو احساس انسان را تحت تاثیر قرار می دهند، نه ادراک انسان را. در چنین فضایی ایست که ما الزاما از اصطلاحات نظامی در قلمرو فرهنگ استفاده می کنیم.
بحث بعدی ،در پیرامون یک پارادوکس است ، پیرامون این مسئله که مگر عقل نمی گوید هنگامی که ملتی را نسبت به پدیده ای حساس کردید عوارض منفی آن پدیده باید کاهش یابد؟ مگر این حکم عقل نیست.چگونه ما نابخردانه عمل کردیم که خرد بر شاخسار حقیقی خود ننشست.
قصه از این قرار بود که در سال 65 دیدن برخی از مناظر در شهری مثل تهران بسیار نادر بود، دیدن مناظری که تصویر صریحی از فساد باشد خیلی بعید بود، و در سال75 دیدن پسر 15-14 ساله ای که فلان و فلان،... امری عادی است. در حالیکه از سال 68 تا به حال چقدر گفتیم تهاجم فرهنگی ، چقدر این ملت را حساس کردیم. چقدر این ملت را ترساندیم. عقل می گوید عوارض باید کم شود، کاهش پیدا کند. چرا روند معکوس شد!!!
چرا سال 65 که اصلا دغدغه تهاجم فرهنگی نبود آن جوری بود و ظرف 7الی 8 سالی که این دغدغه ها بالا رفت اینجوری شد؟
فرق بین تمدن شرق و غرب چیست؟
در تمدن غربی بعد از رنسانس واقعیت، واقعیت شد، طول دارد، عرض دارد و ارتفاع، مادی است، چون مادی است قدرت شناخت آن وجود دارد. وقتی واقعیت در نگاه انسان غربی واقعیت شد انسان غربی قدرت تحلیلش را یافت، به این تکنولوژی رسید. پشت پرده تکنولوژی این نگاه ها بوده است.
میدانید، انسان در عشق چیزی جز قلب نیست و در صورت هم چیزی جز نگاه و ادراک نیست. نگاه که عوض بشود همه چیز عوض می شود.
غرب داشت بازی کامپیوتری یا مهدی«عج» را می ساخت که نوجوان ایرانی را، نوجوان مسلمان را، نسبت به شنود یا مهدی «عج» . الله اکبر متنفر می کرد.
بنده سال 71 که یک دیداری گذاشته بودند با دادستان کل کشور و نتیجه تحقیقاتمان را شرح میدادیم بعد از صحبت با من خواستند که دیداری با معونت سیاسی داشته باشم که دیدار هم داشتیم. ایشان برای من مسائل را توضیح میداد و کارهایی که در رابطه با تهاجم فرهنگی انجام شده بود و میگفت آقا میدانید ما تا حالا چقدر فیلم گرفتیم و جمع کردیم ما به قدری اینطرف و آنطرف فیلم جمع کردیم که انبارهایمان پر شده بود و جای خالی نداشتیم.
گفتیم حالا چون دیگر جا نداریم برویم و بررسی کنیم و ببینیم چه هست. فلذا دنبال یک شخصی بودیم که بگذاریم اینها را برای ما بررسی کند که چه هست و جدا بکند از هم، اما خودش هم دچار مشکل و مسائل مربوط به این قلمرو ها نشود. دیدیم از نسل جوان که اصلا نمی شود استفاده کرد، آمدیم در آن قلمرو کاریمان یک پیرمردی بود حدود 62 ساله پدر 3 شهید بود خیلی هم محترم، یک چهره ی نورانی داشت. ایشان را خواستیم تا این مساله را بررسی کند و فیلم ها را از هم جدا کند و... یک ویدئو هم به او دادیم و فیلم های زیادی برایش آوردیم. بعد از دو هفته یا سه هفته آمد و گفت: من زندگی ام متلاشی می شود ما دیگر نیستیم، کلید را گذاشت و رفت.
ادامه دارد....
سخنرانی دکتر بلخاری در جمع دانشجویان
جهان امروز جهان تزئین خبر است. جهان امروز ، جهان صدا و سیماست. جهانی است که قلمرو احساس انسان را تحت تاثیر قرار می دهند، نه ادراک انسان را. در چنین فضایی ایست که ما الزاما از اصطلاحات نظامی در قلمرو فرهنگ استفاده می کنیم.
بحث بعدی ،در پیرامون یک پارادوکس است ، پیرامون این مسئله که مگر عقل نمی گوید هنگامی که ملتی را نسبت به پدیده ای حساس کردید عوارض منفی آن پدیده باید کاهش یابد؟ مگر این حکم عقل نیست.چگونه ما نابخردانه عمل کردیم که خرد بر شاخسار حقیقی خود ننشست.
قصه از این قرار بود که در سال 65 دیدن برخی از مناظر در شهری مثل تهران بسیار نادر بود، دیدن مناظری که تصویر صریحی از فساد باشد خیلی بعید بود، و در سال75 دیدن پسر 15-14 ساله ای که فلان و فلان،... امری عادی است. در حالیکه از سال 68 تا به حال چقدر گفتیم تهاجم فرهنگی ، چقدر این ملت را حساس کردیم. چقدر این ملت را ترساندیم. عقل می گوید عوارض باید کم شود، کاهش پیدا کند. چرا روند معکوس شد!!!
چرا سال 65 که اصلا دغدغه تهاجم فرهنگی نبود آن جوری بود و ظرف 7الی 8 سالی که این دغدغه ها بالا رفت اینجوری شد؟
فرق بین تمدن شرق و غرب چیست؟
در تمدن غربی بعد از رنسانس واقعیت، واقعیت شد، طول دارد، عرض دارد و ارتفاع، مادی است، چون مادی است قدرت شناخت آن وجود دارد. وقتی واقعیت در نگاه انسان غربی واقعیت شد انسان غربی قدرت تحلیلش را یافت، به این تکنولوژی رسید. پشت پرده تکنولوژی این نگاه ها بوده است.
میدانید، انسان در عشق چیزی جز قلب نیست و در صورت هم چیزی جز نگاه و ادراک نیست. نگاه که عوض بشود همه چیز عوض می شود.
غرب داشت بازی کامپیوتری یا مهدی«عج» را می ساخت که نوجوان ایرانی را، نوجوان مسلمان را، نسبت به شنود یا مهدی «عج» . الله اکبر متنفر می کرد.
بنده سال 71 که یک دیداری گذاشته بودند با دادستان کل کشور و نتیجه تحقیقاتمان را شرح میدادیم بعد از صحبت با من خواستند که دیداری با معونت سیاسی داشته باشم که دیدار هم داشتیم. ایشان برای من مسائل را توضیح میداد و کارهایی که در رابطه با تهاجم فرهنگی انجام شده بود و میگفت آقا میدانید ما تا حالا چقدر فیلم گرفتیم و جمع کردیم ما به قدری اینطرف و آنطرف فیلم جمع کردیم که انبارهایمان پر شده بود و جای خالی نداشتیم.
گفتیم حالا چون دیگر جا نداریم برویم و بررسی کنیم و ببینیم چه هست. فلذا دنبال یک شخصی بودیم که بگذاریم اینها را برای ما بررسی کند که چه هست و جدا بکند از هم، اما خودش هم دچار مشکل و مسائل مربوط به این قلمرو ها نشود. دیدیم از نسل جوان که اصلا نمی شود استفاده کرد، آمدیم در آن قلمرو کاریمان یک پیرمردی بود حدود 62 ساله پدر 3 شهید بود خیلی هم محترم، یک چهره ی نورانی داشت. ایشان را خواستیم تا این مساله را بررسی کند و فیلم ها را از هم جدا کند و... یک ویدئو هم به او دادیم و فیلم های زیادی برایش آوردیم. بعد از دو هفته یا سه هفته آمد و گفت: من زندگی ام متلاشی می شود ما دیگر نیستیم، کلید را گذاشت و رفت.
ادامه دارد....
سخنرانی دکتر بلخاری در جمع دانشجویان